رانه تاريک
بر زمينه‌ی سُربي‌ صبح
سوار
 
  خاموش ايستاده است
و يال ِ بلند ِ اسب‌اش در باد
 
  پريشان مي‌شود.



خدايا خدايا
سواران نبايد ايستاده باشند
هنگامي که
حادثه اخطار مي‌شود.



کنار ِ پرچين ِ سوخته
دختر
 
  خاموش ايستاده است
و دامن ِ نازک‌اش در باد
 
  تکان مي‌خورد.

خدايا خدايا
دختران نبايد خاموش بمانند
هنگامي که مردان
نوميد و خسته
 
  پير مي‌شوند.

۱۳۵۲