کتاب جمعه،احمد شاملو و کاریکاتور

شاملو را به خاطر چند موضوع دوست داشته و دارم: اول به خاطرآن انسانیتی که در وجودش بود و این وجود که در اشعار و آثارش موج می زند. دوم به خاطر شعرهایش. دراشعار او عشق و مبارزه برای رسیدن به جهانی بهتر، همواره مرا مجذوب کرده است. سوم ترجمه هایش که ما را با دنیای متفاوت دیگران و با اشتراکاتی چون درد، مهر، رنج و عشق آشنا کرد. دن آرام (شولوخوف)، پابرهنه ها (زاهاریا استانکو)، قصه های بابام (ارسکین کاردول) و بسیاری دیگر، از ترجمه های اوست. از کارنامه پر بار شاملو در ترجمه و توجه او به فرهنگ مردم و انتشار اثر ماندگارش با نام فرهنگ کوچه در می گذرم، زیرا آنان که با بزرگمردی چون شاملو صمیمیتی احساس می کنند بسیارند؛ پس دیگر نیازی به باز شناساندن این بزرگمرد، توسط چون منی نیست. آنچه در این چند سطر می خواهم بدان اشاره مختصری بکنم شاملویی است که در قامت یک مدیر فرهنگی عرض اندام کرده است. همین عرض اندام جانانه است که او را ابهتی افزون و چندین برابر بخشیده است. شناخت شاملو از هنرهای دیگر به خصوص هنرهای تجسمی و درک او از اهمیت انتقال سریع پیام به مخاطب، او را در درنقش یک مدیر فرهنگی ماندگار کرده است. احمد شاملوی جوان که در دهه چهل خورشیدی « کتاب هفته » را منتشر می کرده به ممیز جوان این فرصت را داد تا با تصویرسازی هایش برای این مجموعه ارزشمند، توانایی هایش را به رخ بکشد و این برای مرحوم ممیز فرصت مناسبی بود. بسیاری از آنهایی که این تصاویر را دیده اند با من هم عقیده خواهند بود که: با این که چهل و اندی سال از خلق این تصویرسازی ها می گذرد و هنر تصویرسازی در طی این سالها رشد چشمگیری داشته ولی این تصاویر هنوز هم  از بهترین آثار خلق شده در این حیطه هستند که طراحی قوی و استفاده از تکنیک های متعدد ازشاخصه های آن است. نقش احمد شاملو در گسترش و رشد هنرهایی مانند کاریکلماتور و کاریکاتور بر هیچ کس پوشیده نیست: کاریکلماتورهای مرحوم پرویز شاپور که در توفیق راهی سطل زباله یا تحت عنوان دارالمجانین فکاهیات چاپ می شد ، توسط احمد شاملو در مجله خوشه به کاریکلماتور معروف گشت.شاملو قدر این آثار ارزشمند،عمیق و موجز را می دانست. محصص در سال 1352  در یک مصاحبه با اسماعیل خویی در کتاب « شناختنامه اردشیر محصص» گفته بود: « در قدیم در آخر سالهای 1330 نشریات فکاهی را حداقل می شد ورق زد و نگاه کرد. نشریات فکاهی به روز امروز نیفتاده بود که از شدت ابتذال و خنکی حتی قابل نگاه کردن هم نباشند. در آن زمان وقتی نشریات فکاهی را می دیدم در بین خاک ها ذرات طلا پیدا می کردم که از پرویز شاپور بود که بعد آشنایی بیشتر با خودش و طنز او تاثیر عمیقی در کارم گذاشت»

همچنین باید به این نیز اشاره کرد که شاملو به آثار محصص نیز علاقه فراوانی داشت و او که تفاوت واهمیت کاریکاتورهای روشنفکری  را با مدل توفیقی آن به خوبی می دانست بسیار از اردشیر حمایت می کرد.اردشیر در کاتالوگ نمایشگاهش در گالری گراهام نیویورک و در مقدمه کتاب کافرنامه اشاره می کند که:« شاملو پس از آنکه به سردبیری کتاب هفته رسید، طرح هایم را به مقدار زیاد برای چاپ پذیرفت».  درمقدمه کتاب اردشیرمحصص به نام وقایع اتفاقیه، شاملو از محصص نه به عنوان یک کاریکاتوریست، که به نام شارح تاریخ یاد کرده است. همکاری مرحوم علیرضا اسپهبد در زمینه تصویرگری و صفحه آرایی (که در کتاب جمعه به آن تنظیم و تزئین صفحات گفته می شد) از نکات قابل اشاره است که خوانندگان گرامی می توانند نونه هایی از آثار او را در اینجا ببینند.

حمایت شاملو از هنرهای گرافیک، کاریکلماتور ،تصویرگری و کاریکاتور این فکر را در ذهنم می پروراند و این حسرت را در قلبم به جای می گذارد که به راستی چرا اکنون پس از گذشت بیش از چهار دهه ازانتشار کتاب هفته و گذشت نزدیک به سی سال از انتشار کتاب جمعه مدیران و سردبیران نشریات کشور، گامی پیش فرا ننهاده و در استفاده صحیح از هنرهای فوق غفلت ورزیده اند؟ آنچه مهم است ضرری است که متوجه ما و نسل بعد از ما می شود وگرنه آقایان سردبیر و احتمالا بانوان سردبیر که فهم و درک استفاده از هنر را نمی دانند، تاکنون ضرر دیده و مغبون هستند؛ حتی اگر خود به چیز دیگری غیر از این گفته معتقد باشند!

در تاریخ 24 فروردین در همین وبلاگ مقاله ای از من با نام « کاریکاتور معاصر نمایشگاهی و گریز از هویت » منتشر شد که همزمان در هفته نامه تندیس نیز چاپ شده بود. به همراه آن مقاله تعدادی از کاریکاتورهای روی جلد کتاب جمعه منتشر شد که اکنون و در این مجال تعداد دیگری از آثار این هفته نامه را با هم می بینیم.

 

www.cartoones.blogfa.com/post-101.aspx