آیدا شاملو معتقد است كه شعر خاطره را شاملو در اعتراض به اره های برقی سرود

در شعرهای احمد شاملو طبیعت و ستایش آن، برجسته و عریان است . در شعرهای احمد شاملو طبیعت تماما نفس می کشد تا به جایی که خواننده فکر می کند ممکن است چشمه خودش را در خودش شست و شو دهد . بارها عشق شاملو را در گفت و گوهای مختلف به آب رکن آباد شنیده ایم که لذت وطنی آن را با زندگی در پیشرفته ترین ممالک عوض نمی کند و نکرد . از زبان آیدا شاملو دونکته از طبیعت دوستی این جفت عاشق به هستی در گفت وگو با ایرن را می شنویم .
همسر شاعرمی گوید : من و احمد ، همیشه عاشق طبیعت و محیط زیست و جنبه های آن بودیم . درختان ، کوه ها ، حیوانات و .... . من به حدی ببر را دوست داشتم که شعر ببر را شاملو درستایش و عشق من به این حیوان نوشت .
آیدا در ادامه خاطره ای دلنشین را بازگو می کند : شاملو شعری به نام خاطره دارد که آفرینش این شعر مربوط به زمانی است که شبی ما در منزل آقای پاشایی در مازندران مهمان بودیم . صبح خیلی زود با صدای اره های برقی بیدار شدیم . اره هایی که درختان را می انداختند و چنین می نمود که با افتادن هر درختی انسانی میمیرد . تحمل این بی رحمی را نداشتیم و همان صبح زود، آن مکان را ترک کردم و چنین بود که شاملو شعر خاطره را در این باره نوشت .
شب
سراسر
زنجير ِ زنجره بود
تا سحر،
سحرگه
بهناگاه با قُشَعْريرهی درد
در لطمهی جان ِ ما
جنگل
از خواب واگشود
مژگان ِ حيران ِ برگاش را
پلک ِ آشفتهی مرگاش را،
و نعرهی اُزگَل ِ ارّهی زنجيری
سُرخ
بر سبزی نگران ِ دره
فروريخت.
□
تا به کسالت ِ زرد ِ تابستان پناه آريم
دلشکسته
بهترک ِ کوه گفتيم.
شهريور ِ ۱۳۷۲
آن دَلاّدَلِّ حيات
که استتار ِ مراقبتاش
در زخم ِ خاک
سراسر
نفسي فروخورده را مانَد.
سايه و زرد
مرگ ِ خاموش را مانَد،
مرگ ِ خفته را و قيلولهی خوف را.
هر کَشالهاش کِيفي بيقرار است
نهان
در اعصاب ِ گرسنهگي،
سايهی بهمني
به خويش اندر چپيده به هياءت ِ اعماق.
هر سکوناش
لحظهی مقدر ِ چنگال ِ نامنتظر،
جلگهی برفپوش
سراسر
اعلام ِ حضور ِ پنهاناش:
به خون درغلتيدن ِ خفتهگان ِ بيخبری
در گُردهگاه ِ تاريخ.
□
ای به خواب ِ خرگوران فروشده
به نوازش ِ دستان ِ شرور ِ يکي بدنهاد!
ای زنجير ِ خواب گسسته به آواز ِ پای رهگذری خوشسگال!
17 آذر 57